جدول جو
جدول جو

معنی فرا خواندن - جستجوی لغت در جدول جو

فرا خواندن
احضار کردن، دعوت کردن
تصویری از فرا خواندن
تصویر فرا خواندن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثنا خواندن
تصویر ثنا خواندن
مدح خواندن، مدح کردن، ستایش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فراخواندن
تصویر فراخواندن
احضار کردن، به پیش خواندن، دعوت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرو خواندن
تصویر فرو خواندن
فراخواندن، صدا کردن، نوشته ای را خواندن
فرهنگ فارسی عمید
(دُ خوا / خا دَ)
خواندن. قرائت کردن:
بدو داد آن نامۀ پهلوان
فروخواند آن خسرو خسروان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خواندن دعا. ثنا گفتن. دعای خوب کردن در حق کسی: تبریک، دعا بر له خواندن. (تاج المصادر بیهقی) ، به درگاه خدا تضرع کردن. ثنا گفتن خداوند را:
مشایخ همه شب دعا خوانده اند
سحرگاه سجاده افشانده اند.
سعدی.
بخوان تا بخواند دعائی بر این
که رحمت رسد زآسمان بر زمین.
سعدی.
قانت، دعا خواننده. قنوت، دعا در نماز خواندن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ)
پیش خواندن. بسوی خود خواندن. رجوع به فراخواندن و فراز شود
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ)
برزبان راندن ورد. دعا خواندن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(دَ بَ گُ دَ)
احضار. گفتن که برگردد. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
(تَ تَ)
کنایه از راز دانستن و راز دریافتن. (آنندراج). فهم اسرار کردن. دریافتن رازها:
هر آنکه راز دو عالم زخط ساغر خواند
رموز جام جم از نقش خاک ره دانست.
حافظ.
، راز دیدن. (آنندراج). رجوع به راز دیدن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم:
ز حرف خطا چون نداریم ترس
که از لوح نادیده خوانیم درس.
نظامی.
از او چون خواند بلبل درس فریاد
دلش را برد غنچه کرد و پس داد.
زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ گِ رِ تَ)
فریاد کردن. فریاد کشیدن. فریاد کردن، کمک خواستن. دادخواهی کردن:
تظلم برآورد و فریاد خواند
که شفقت برافتاد و رحمت نماند.
سعدی.
شنیدم که در حبس چندی بماند
نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
باز خواندن دوباره خواندن، تغییر دادن کلامی را که بطور کنایه گفته شده و بجای آن کلامی دیگر آوردن، بر گرداندن و ابطلا جادویی که با خواندن ادعیه پدید آمده، نسبت دادن: (انتساب خویشتن را بکسی وا خوداندن)، اعتراض کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر خواندن
تصویر پر خواندن
پر خواندن حرکات را اشباع (منتهی الارب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا اوگندن
تصویر فرا اوگندن
به میان آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورد خواندن
تصویر ورد خواندن
افسون خواندن نیرنگ خواندن بر زبان راندن ورد دعا خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راز خواندن
تصویر راز خواندن
فهم اسرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراخواندن
تصویر فراخواندن
احضار کردن به پیش خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرو خواندن
تصویر فرو خواندن
خواندن قرائت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراز خواندن
تصویر فراز خواندن
پیش خواندن به سوی خود خواندن احضار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریاد خواندن
تصویر فریاد خواندن
((~. خا دَ))
داد خواستن، کمک خواستن، فریاد خواستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا خواستن
تصویر فرا خواستن
احضار کردن
فرهنگ واژه فارسی سره