خواندن دعا. ثنا گفتن. دعای خوب کردن در حق کسی: تبریک، دعا بر له خواندن. (تاج المصادر بیهقی) ، به درگاه خدا تضرع کردن. ثنا گفتن خداوند را: مشایخ همه شب دعا خوانده اند سحرگاه سجاده افشانده اند. سعدی. بخوان تا بخواند دعائی بر این که رحمت رسد زآسمان بر زمین. سعدی. قانت، دعا خواننده. قنوت، دعا در نماز خواندن. (دهار)
خواندن دعا. ثنا گفتن. دعای خوب کردن در حق کسی: تبریک، دعا بر له خواندن. (تاج المصادر بیهقی) ، به درگاه خدا تضرع کردن. ثنا گفتن خداوند را: مشایخ همه شب دعا خوانده اند سحرگاه سجاده افشانده اند. سعدی. بخوان تا بخواند دعائی بر این که رحمت رسد زآسمان بر زمین. سعدی. قانت، دعا خواننده. قُنوت، دعا در نماز خواندن. (دهار)
کنایه از راز دانستن و راز دریافتن. (آنندراج). فهم اسرار کردن. دریافتن رازها: هر آنکه راز دو عالم زخط ساغر خواند رموز جام جم از نقش خاک ره دانست. حافظ. ، راز دیدن. (آنندراج). رجوع به راز دیدن شود
کنایه از راز دانستن و راز دریافتن. (آنندراج). فهم اسرار کردن. دریافتن رازها: هر آنکه راز دو عالم زخط ساغر خواند رموز جام جم از نقش خاک ره دانست. حافظ. ، راز دیدن. (آنندراج). رجوع به راز دیدن شود
خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم: ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خوانیم درس. نظامی. از او چون خواند بلبل درس فریاد دلش را برد غنچه کرد و پس داد. زلالی (از آنندراج)
خواندن درس. درس گرفتن. فراگرفتن درس. تلمذ کردن. شاگردی کردن. تعلم: ز حرف خطا چون نداریم ترس که از لوح نادیده خوانیم درس. نظامی. از او چون خواند بلبل درس فریاد دلش را برد غنچه کرد و پس داد. زلالی (از آنندراج)
فریاد کردن. فریاد کشیدن. فریاد کردن، کمک خواستن. دادخواهی کردن: تظلم برآورد و فریاد خواند که شفقت برافتاد و رحمت نماند. سعدی. شنیدم که در حبس چندی بماند نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند. سعدی
فریاد کردن. فریاد کشیدن. فریاد کردن، کمک خواستن. دادخواهی کردن: تظلم برآورد و فریاد خواند که شفقت برافتاد و رحمت نماند. سعدی. شنیدم که در حبس چندی بماند نه شکوه نوشت و نه فریاد خواند. سعدی
باز خواندن دوباره خواندن، تغییر دادن کلامی را که بطور کنایه گفته شده و بجای آن کلامی دیگر آوردن، بر گرداندن و ابطلا جادویی که با خواندن ادعیه پدید آمده، نسبت دادن: (انتساب خویشتن را بکسی وا خوداندن)، اعتراض کردن
باز خواندن دوباره خواندن، تغییر دادن کلامی را که بطور کنایه گفته شده و بجای آن کلامی دیگر آوردن، بر گرداندن و ابطلا جادویی که با خواندن ادعیه پدید آمده، نسبت دادن: (انتساب خویشتن را بکسی وا خوداندن)، اعتراض کردن